عسل رز

این وبلاگ به منظور گفتگوی آزاد تهیه شده

عسل رز

این وبلاگ به منظور گفتگوی آزاد تهیه شده

چال شاهین

سلام دوستان  خوبم خواندن این مطلب خالی از لطف نیست

من وقتی از تلویزیون قحطی زدگان افریقایی یا فقرای هند را تماشا می کردم .فکر نمی کردم در کشور خودم چنین انسانهایی وجود داشته باشند.

من به همراه دوستان یک سفر به استان کهکیلویه وبویر احمد(یاسوج) داشتم از مکانهای مختلفی در این استان دیدن کردم که برایم عجیب وغریب بود .اما دهکده چال شاهین(چاله شاهین) از همه عجیب تر بود

برای همین گفتم برای شما خوبان  به نگارش درآورم تا بدانیدکه ایران زمین هم فقر بیداد میکند.

ازیاسوج ساعت ۴بعداز ظهر به مقصد چال شاهین حرکت کردیم.حدود ۱ساعت که از یاسوج خارج شدیم

به یک دره عمیق رسیدیم که اطراف آنرا جنگلهای بلوط پوشانده بود.چه منظره زیبایی بود.از ابتدای جنگل

یک جاده خاکی باریک (به اندازه عبور یک اتو موبیل) وجود داشت که در مسیر این جاده مار پیچ

خانه های تک تک دیده میشد که هر چند تا خانه یک دهکده را تشکیل داده بود.

اخرین دهکده در نوک قله کوه آن بالای جنگل بلوط چال شاهین قرار داشت.

به علت سر بالایی بودن جاده نمی توانستیم از کولر پاترول استفاده کنیم.چون به موتور آن فشار میآمد.

مجبور شدیم شیشه ها را پائین بیاوریم .تمام سر وصورتمان پوشیده شده بود از گرد وخاک

بلاخره بعد از طی مسافت ۴ساعته از پائین جنگل تا با لای آن به چال شاهین رسیدیم

ساعت ۹شب وهمه جا تاریک بود.صدای احشام وسگ مارا کمی ترسانده بود.

تعداد۱۰الی۱۵ خانواده آنجا زندگی میکردند.بی آلایش و بدون هیچ امکاناتی وبدور از هر گونه روابط اجتماعی.

رئیس ده(کدخدا)مردی ۶۵ساله بود (اقای اختری) از او خواستیم که مکانی تا صبح در اختیارمان قرار دهد.

او یک اتاق خشت وگلی وسقف چوبی که بهترین اتاق ده بود و اتاق یک تازه عروس بود.در اختیارمان قرار داد.

خواستیم آبی به صورت بزنیم  کدخدا گفت آب نداریم .تعجب کردیم !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

من گفتم شما چطور زندگی میکنید .گفت یک چشمه پایین ده است کمی اب دارد میتوانید به ان چشمه بروید.با لهجه لری که داشت این مطالب را گفت

این ده درست پشت کوههای بهبهان واقع شده بود انها برای خرید پیاده از کوه سرازیر می شدند.

وبه سوی بهبهان ویا یاسوج میرفتند البته یک جیپ جنگی بودکه چند روز یکبار به انجا جنس میاورد.

برایم خیلی عجیب بود انها از امکانات امروزی فقط یک جاده داشتند که به تازگی جهاد سازندگی

زحمت انرا کشیده بود وبا پیگیری های کد خدا یک خط تلفن برایشان کشیده بودند

دختر کوچک کدخدا مسئول مخابرات ده بود.

کد خدا ۵عدد همسر داشت که از اخرین همسر ۱۳ساله اش یک نوزاد در بغل داشت.

میگفت اخرین زنم را از ده پایین گرفتم.

چیزی به نام توالت انجا وجود نداشت .تمام ان جنگل بلوط برایشان توالت بود.

زمانی که سوال کردم  دستشوئی کجاست متوجه نمیشد من چی میگم.بلاخره گفتم توالت

با زبان لری گفت برو توی صحرا و کارت را انجام بده .فقط مواظب باش گرگ نیاد.

باورتان نمیشود که تا صبح دستشوئی را به خودم نگه داشتم.

انها از تمام مسائل مدرن شهری کاملاْ بی اطلاع بودند .

ابتدایی ترین نوع زندگی (عصر حجر )را لمس کردم .شب سختی بود.از ترس عقرب تا صبح بیدار بودم

گفتنی ها در مورد این دهکده زیاد و وقت ما اندک

اما یک سوال ذهن من را به خود مشغول کرده که انها با لای ان کوه وبدون امکانات چه میکنند.؟

چرا انجا ترک نمی کنند.؟دلخوشی انها چیست؟

وقتی اقای اختری پیراهنش را با لا زد وجای چنگال خرس را بر روی شکمش به ما نشان داد. پشیمان شدیم از آمدنمان

دوستان تا سفر نامه بعدی خدا نگهدار.

 

 

شکر نعمات الهی

درود وسلام به همه خوبان

بی شک تقدیر وتشکر وشکر کردن افریدگار عالم هستی وظیفه تک تک ما انسانهاکه اشرف مخلوقات هستیم می باشد.

خوب میدانیم که هر چه در این گیتی هست بی دلیل و بدون وجود خالقی ممکن نیست.

شما در فیلمها وسر یال های خارجی زیاد مشاهده کرده اید. که مواقع صرف غذا همه اعضاء خانواده

قبل از شروع خوردن غذا دست به دعا میگرند.وبه روش خودشان از خدایشان سپاسگذاری میکنند.

به خاطر طعامی که به آنها عنایت کرده.

اما در کشور اسلامی ایران به ندرت دیده میشود. که پس از پایان صرف غذا میگویند.

(الهی شکرت امروز که سیر شدیم تا فردا ببینیم چه میشود.ویا میگویند خدایا ما که سیر شدیم هر چه گرسنه هست بکش)بار ها با گوش خودم این جملات را شنیده ام.

معمولاْ وقتی کسی چیزی به ما مید هد ابتدا تشکر میکنیم سپس استفاده میکنیم.

اما در مورد خداوند اینچنین نیست نمی دانم چرا؟

به نظر شما زیباتر نیست که ما ایرانیان به عنوان مسلمان وخداپر ست ابتدا تشکر کنیم سپس میل نمائیم.

نماز وروزه تمام دوستان مقبول حق

امید

سلام دوستان خوبم

چند روزی است شدیداْ گرفتارم،اگر اجازه بدهید . سر فرصت با مطالب خوب خدمت می رسم .

فعلاْ چند سخن در مورد امید وآرزو از بزرگان برایتان نقل میکنم.

ان توقع وآرزو عاقلانه است که از دست خودمان برآید.

امید دارویی است که شفا نمی دهد اما درد را قابل تحمل میکند.

انچه به مقصود میرساند عزم واراده است .نه امید وآرزو.

                   (طاعات و عبا دات شما مقبول حق تعالی)